پروردگارا
آسمان دلم ابریست
و اینجا از حضور تو سرشار
و این خصلت زمین بوده است از ابتدا ..
از زمانی که هابیل در چنگال حسد قابیل دست و پا می زد
کینه توزی و نفرت اغاز شد
من ترا در میان انبوه بی پایان دوستی ها دیدم
و چه زشت فراموش کردم که تویی سرچشمه هر مهربانی
آری من
من تنها گوشه ای از سرزمین نه چندان رویایی ترا نظاره گر بودم
و می پنداشتم که چون تو بر همه چیز اشراف دارم
ولی چه عبث فکری و چه بی نهایت گستاخی
که در حریم مهربانی چون تو خودنمایی میکنم
و غرور ، غرور ، غرور
مرا چنان به خود مشغول داشته که ترا نمیبینم
مرا آسان می بخشی
پس ببخش
که چون تو مهربانی پیدا نخواهم کرد ...
