خدایا ...
تو را قسم
به لحظه ای که زینب رباب رو آرام می کرد ...
رباب گریه نکن کل باغ پژمردند
تو را زدند ولی گاهواره را بردند
رباب گریه نکن تازیانه می آید
دوباره شمر لعین وحشیانه میآید
بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی
اصلن خیال کن علی اصغر نداشتی
بس کن رباب شام غمت سر نمی شود
این گریه ها برای تو اصغر نمی شود
بس کن رباب سینه ی من دشت کربلاست
بس کن رباب ، کودک تو ... روی نیزه هاست
بس کن رباب .. چشم همه تار می شود
بس کن دوباره حرمله بیدار میشود..
عجل لولیک ال فــــر جـــ